من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

اینجا بانوی خوبی ها داستان های شیرین زندگیشو همراه با هسملی جووون مینویسه
امیدوارم بتونیم خوشبختی رو برای هم به ارمغان بیاریم




تاریخ عقد : پنج شنبه ۹۴/۰۳/۲۱

آخرین مطالب

حال و هوای این روزها

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ق.ظ
تاریخ : سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ | 12:11 |

این روزا هوای بوشهر کاملا شرجیه و توی این شرجیه طاقت فرسا روز جمعه 94/05/02 بارونی با دونه های درشت اومد

و منم بخاطر فصل برداشت خارک و رطب دائم توی مسیر روستای خاییز در رفت و امد بودم

هر روز میرفتیم باغ خارکا رو برداشت میکردیم و میومدیم خونه

از گرما و آفتاب کامل صورتم سوخته و از خستگی تنم نایی نداره

مسیر روستای خاییز ، جاده های پرپیچ و خمی داره و اخرین بار یعنی پریشب ساعت 22 ماشینم توی جاده خراب شد

توی جاده ای که جز صدای زوزه گرگ هیچ صدایی شنیده نمیشد

و با توکل به خدا تا رسیدن به خود روستا این پراید کوچولوی من باهامون راه اومد

اینقد که اونشب ما رو ترسوند فقط بخاطر یه مهره آب کوچولو بود و خدا روشکر مشکلش و حل کردم

*****

برای کنکور هم قصد ثبت نام ندارم و چون همسرم دوست داره ادامه تحصیل بدم گفتم اگه خدا کمک کنه کنکور کارشناسی ارشد آزاد اواخر همین امسال میدم ، چرا بخوام دوباره یه لیسانس بگیرم و وقتم الکی تلف شه ، شوهرم هم هنوز چیزی نشده بود رفته بود ست خودکار برام هدیه گرفته بود

*****

برای یک مرداد هم 21 میلیون چک داشتیم و متاسفانه فقط 7 میلیون ته حسابمون بود

اما چی بگم از بزرگی خدا که هر چه دارم و هر چه هست از اونه

یه وام ده میلیونی ثبت نام کرده بودیم که همونموقع که داشتم به شوهرم میگفتم ناراحت نباش و توکلت به خدا باشه

براش ده میلیون و واریز کردن و چند ساعت بعدش حقوقش ریختن و دو میلیون هم توی یه حساب دیگه داشت که مسدودش کرده بودن از کسی قرض گرفتیم و بعد که حساب باز شد بهش پس دادیم و این شد که چک در موعد مقرر بدون یک روز دیرکرد پاس شد

اما الان تنها موجودیمون حدود 400 هزار تومنه که باید بسازیم و اینکه توی این اوضاع فردا تولدمه(94/05/07)

البته من انتظار هیچ هدیه ای از همسرم ندارم و کاملا از اوضاع مالیش باخبرم چون کارت حقوقیش پیش خودمه و هر چه برام خرید حتی یه شاخه گل راضی ام مهم اینه که بیادمه

البته ناگفته نماند که این روزا هم بجز خستگی رفت و آمد توی جاده های خاییز، خستگی خرید مقداری وسایل هم رو دوشم بوده

چون امروز اگر خدا بخواد قراره برم خونمون (کلبه عشق من و همسرم) و فردا تولدم اونجا برگزار کنم

از روز جمعه تا امروز کامل در حال خرید کردن بودم یه پام خاییز یه پام بازار

البته اینکه میگم وسایل نه اینکه فکر کنید مثلا جهیزیه و وسایل خونه

نه اصلا، فقط یه مقدار کوچیک وسایل خواب مثل پتو و بالش و یه سری ظرف و ظروف آشپزخونه و خوراکی

برای این چند روزی که میخوام برم پیش همسر ، مطمعنا خیلی بهمون خوش خواهد گذشت

شروع یک زندگی کوچولوی عقدی

فعلا همینا یادم بود

فقط دوباره بگم که فردا تولدمه


یکساعت دیگه باید برای سفر راه بیفتم و من نشستم و دارم پستاتون و میخونم
  • بانوی خوبی ها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی