متاهل شدیم 7
تاریخ : جمعه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۴ | 22:56 |
ان مع العسر یسرا
فرداشب برای آشنایی بیشتر من با خانواده سه حلقه ای من و مامان و بابام رفتیم خونشون
تاریخ 94/03/18 روز دوشنبه خانواده و اقوام آقای سه حلقه ای ساعت 21:30 اومدن خونمون برای بله برون ، همه چیز خوب پیش رفت و قرار گذاشتیم فردا برای خرید
خریدارو من گفتم برازجون انجام بدیم چون هم بازارش سرپوشیده بود و هم اجناس متنوع ترو ارزون تر توش بود
چیزای زیادی خریدم یه لیست بلند بالا ، چیزایی که از قبل لیست کرده بودم همشو توی یه صبح تا عصر خریدم برای آقا دوماد هم حلقه و ساعت و کت و شلوار خریدم همین که حدود یک و نیم میلیون شد البته بعدش حلقه نقره و استیل هم خریدم که صفت سه حلقه ای بهش دادم ( عکسها همه در یک پست جداگانه گذاشته می شود)
چون شهر آقا دوماد از بوشهر فاصله داشت و همچنین بخاطر نبودش تو این روزا من مجبور بودم همه کارای عقد رو خودم انجام بدم و دقیقا تا 3 نیمه شب روز چهارشنبه یا بعبارتی پنج شنبه گرفتار پادویی بودم
حتی صبح عقدم قبل از اینکه برم آرایشگاه اپیلاسیون کردم و رفتم حموم بعدم رفتم سفارش شیرینی گرفتم و بعد رفتم آرایشگاه ، ساعت ده آرایشگاه بودم تا ساعت 17
که آقا دوماد اومد دنبالم و رفتیم محضر اصلا نمیدونم چجور عقد شدم و چجور جواب بله گفتم
فقط اول و آخر خدا واسطه این وصلت بود و همه کارا رو خودش راست و ریست کرد
بعدم رفتیم آتلیه عکس گرفتیم و اومدیم خونه که جشن برگزار شده بود فقط ما رو کم داشت که با ورود من و آقامون باند پوکید و ترانه قطع شد ، آقامونم از سروصدا خوشش نمیاد خوشبحالش شد همش میگفت کاش سروصدا نباشه آخر به آرزوش رسید
مراسم ساعت 12 تموم شد
و من در تاریخ 94/03/21 روز پنج شنبه ساعت 17 به عقد آقای سه حلقه ای در اومدم
S:S
از همین جا برای همه جوونا آرزو میکنم که این ماجرای شیرین رو تجربه کنن
و آرزوی خوشبختی برای خودم و آقای سه حلقه ای دارم تا آخر عمر بپای هم خوشبخت باشیم ان شاءالله
پایان ماجرای عقد
- ۹۴/۰۶/۲۶