من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

اینجا بانوی خوبی ها داستان های شیرین زندگیشو همراه با هسملی جووون مینویسه
امیدوارم بتونیم خوشبختی رو برای هم به ارمغان بیاریم




تاریخ عقد : پنج شنبه ۹۴/۰۳/۲۱

آخرین مطالب

چجوری خونه دار شدیم

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ
تاریخ : دوشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۴ | 19:12 |

راستش اینجور که بعضیا فکر میکنن خیلی راحت هم صاحب خونه نشدیم

اومدم تجربمو در اختیار کسایی که مجردن بزارم شاید بدردشون بخوره همچنین متاهلا

چون توی زمان عقد بهترین وقته برای اینکه بتونی به خواسته هات برسی

چون شوهرت نه بهت نمیگه و هر چی بگی میگه چشم

البته به خود زن هم بستگی داره ، اینکه چقد حرفت درست باشه و چقد تونسته باشی روش تاثیر بزاری

اما خب از من به همه دختر خانما یه توصیه که تا تنور داغه خمیر و بچسبونین

سر شرایط الکی مثل ظاهر و پوشش و مهریه خواستگار و رد نکنین اگه مرد کاری و خوبیه هواشو داشته باشین

شوهر من دنبال زن چادری بود اما حالا من مانتو میپوشم بهم گفت مانتو اندازش درست باشه مشکلی نیست

اونروز باهاش رفتم بیرون مانتو کوتاه پوشیدم گفتم نظرت درباره این مانتو چیه ؟؟

یه نگاه به قد و بالام کرد گفت خوب الان که پوشیدیش دلمم نمیاد چیزی بهت بگم

به همین راحتی راضی شد

مهریه هم کل خانوادشون همه 14 تا زدن و بعضی هم 20 میلیون

اما من گفتم چون نیتم همیشه امام حسین بوده فقط 139 تا کمتر نمیزنم

اولش مادرش مخالفت کرد اما بعد راضی شد .

 

و اما داستان خونه خریدنمون :

روزی که با آقامون توی نوبت دوم صحبت کردم بهش گفتم چقد پس انداز داری؟

و دیدم پس اندازش اونقدی هست که بشه به فکر خونه بود

برای همین من یه شرط گذاشتم گفتم یا با این پول صاحبخونه میشیم ، یعنی تمام تلاشت باید کنی که خونه دار شیم

یا اینکه من نصفشو میزارم واسه رهن ، مابقیش هم یه عروسی خیلی مجلل میگیرم و میدم دستامو پر از طلا میکنم

آقامونم قبول کرد این شرط و چون اونم از قیمت خونه خبرچندانی نداشت

وقتی عقد کردیم سریع رفتم سر مهم ترین و اصلی ترین شرط

ماه رمضون بود و هوا هم اینجا بسیار گرم

گفتم به فکر شرطمون هستی ؟؟؟ گفت : آره ولی بزار این ماه تموم شه

گفتم من تا خونه نخریدم نمیتونم به هیچ چیز فکر کنم

چون میخوام تصمیم بگیرم چجوری وسایل بگیریم و چجوری عروسی

اینجا هم رسم خوبی که داره اینه که جهاز با عروس نیست

جهاز اصلی و وسایلای گرون و بزرگ با آقا داماده و فقط یه چیزایی جزئی با عروسه

البته اگه عروس دستش برسه دریغ نمیکنه

اونم گفت میگی چیکار کنم؟؟

گفتم از فردا دنبال خونه باش

شوهرم شهر محل کارش با شهر زندگیش با هم فرق داره

بهم گفته بود باید توی شهر محل زندگیم خونه بخرم الانم ماه رمضونه نمیتونم رفت و آمد کنم

اما من با چند تا دلیل قانع کننده راضیش کردم شهر محل کارش خونه بخره

اونم قبول کرد و از فردا دنبال خونه گشت

اما قیمتها با پول ما تفاوتش دوبرابر بود

البته خونه اندازه پول ما هم بدست میومد اما خونه تمیز و نو نبود

چند روز شوهرم گشت و خسته شد

گفت : من پول و میدم دست خودت هر کاری خواستی باهاش کن

گفتم : به همین زودی خسته شدی ؟؟

ته دلش دوست داشت خونه نزدیک خانوادش بخره برای همین زیاد میل خرید خونه توی اونجا نداشت

برای همین من مرتب دلایلم و تو گوشش میخوندم تا راضی راضی شد

حتی بخاطر این موضوع چند روزی که نمیتونستم روزه بگیرم رفتم خونشون و دنبال خونه گشتم خودم

و عکس خونه ها با قیمتش رو براش فرستادم

وقتی دید چه خونه هایی با چه قیمتی دیگه راضی شد همونجا خونه بگیریم

توی شهرشون خونه نو هم اینقد بدشکل ساخته بودن که آدم رغبت نمیکرد داخلش وارد شه

خونه 90 متری رو یه آشپزخونه 12 متری براش زده بودن بدون هود و گاز و حتی لوله کشی گاز

از فضاهاش خیلی بد استفاده کرده بودن ، دربهای خونه هاش قدیمی

فقط میخواستن یه خونه هایی بسازن که پولی دربیارن برای فروشش رو کیفیت کار نکرده بودن

اما شهر محل کار همسرم چون یه شهر صنعتیه و همه مهندس داخلش زندگی میکنن

خونه هاش حتی تو محله های پایین هم خیلی شیک و تمیز ساخته بودن

به شوهرم گفتم حالا حتما واجب نیست ما یه خونه لوکس توی بهترین محله بگیریم

یه خونه توی یه محله متوسط که تر و تمیز ساخته شده باشه

اول یه خونه خیلی لوکس پیدا کردیم و خیلی به دل خودم و شوهرم نشست

اما سر تخفیف آقاهه کوتاه نیومد و یه چند تا عیب هم داشت و چند تا دروغ هم صاحبش بهمون داد

که بعدش فهمیدیم واسه همین منصرف شدیم

یه خونه دیگه دیدیم که صاحبش خیلی با انصاف بود

قیمتشم خوب بود ، محله اش هم محله متوسطی بود ، خونه هم دوسال ساخت بود(خونه الانمون)

دیگه باز آقامون و متقاعد کردم همین و تخفیف بگیریم بخره

هی میگفت این مشکل داره و اون مشکل

میخواست من و منصرف کنه

چون هم پولش نداشت هم میگفت ممکنه من بعدا پشیمون شم

چون من فقط عکس خونه ها رو میدیدم

برای همین وقتی گفتم من 100% این خونه رو میخوام

گفت : خب بیا ببینش ، نه فردا خریدم بگی اینجوریه و اونجوریه

منم یه روز ظهر ساعت 15 با بابام و خواهرم 260 کیلومتر راه رو با پراید گز کردم رفتم

بدون اینکه بتونم شوهرم ببینم خونه رو دیدم و بازم 260 کیلومتر راه رو برگشتم

من روزه نبودم اما بابا و خواهرم چرا

خلاصه اینکه چون این مسیر و خودم رانندگی کردم اونم برای اولین بار دیگه پا برای من نمونده بود

سرم هم به شدت هر چه تمام درد میکرد

اما من بش گفتم خونه رو پسندیدم

حالا باید برای پولش تصمیم میگرفتیم

چون ما همه پولشو نداشتیم

خود خونه وام داشت ، خودمونم وام گرفتیم و از خانوادمون قرض و با پول خودمون

تونستیم خونه رو بخریم البته چک مدت دار به صاحبخونه دادیم برای برج 6 که باید مابقی پول و بدیم

الان تقریبا جیبمون خالیه خالیه

نه برای خرید وسایل خونه پولی برامون مونده نه خرج عروسی

یکی از شرایط منم گرفتن عروسیه اما چون حالا خونه دار شدیم گفتم با یه عروسی کوچیک هم راضی ام

نمیخوام زیاد بریز و بپاش باشه در حدی که توی لباس عروس برم و جشن داشته باشم

هر چند شوهرم بهم قول داده مشهد یا کربلا میبرتم ماه عسل اما جشن رو میخوام داشته باشم

ان شاءالله هر چی خدا بخواد

چون قول داده بوده وسایل خونه هم خودش میخره دیگه مرده و قولش

اما من خودم میخوام یه سری چیزا بگیرم که زیاد بهش فشار نیاد ،

نه چیزای بزرگاااا، وسایل آشپزخونه و لحاف و تشک

اون به همین چیزا هم راضیه

البته با هدیه های عروسیمون ان شاءالله میتونیم یه چیزایی بخریم

خدا که تا اینجاش پشتمون وایساده مثه کوه ، بقیشم همش خودش راست و ریست میکنه من مطمعنم

  • بانوی خوبی ها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی