من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود ( من و هسملی عاشق همیم)

من و هسملی

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

اینجا بانوی خوبی ها داستان های شیرین زندگیشو همراه با هسملی جووون مینویسه
امیدوارم بتونیم خوشبختی رو برای هم به ارمغان بیاریم




تاریخ عقد : پنج شنبه ۹۴/۰۳/۲۱

آخرین مطالب

متاهل شدیم 2

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

ان مع العسر یسرا

دختره بش میگفتم بیا بوشهر تا داداش دوستم ببینتت

اون میگفت نه برازجوون

خلاصه راضی نشد بیاد بوشهر منم مجبور شدم بگم چکارمه و کجاست

اونا هم بسیار از برازجوون بدشون میومد و دوست نداشتن زن واسه داداششون از برازجوون بگیرن

مخصوصا خود داداشه .

بعد از کلی متقاعد کردنشون که مهم خود آدمه شهر مهم نیست ،

بخاطر احترام به من قبول کردن ،

اگه بوشهر بود خودم هم باهاش میرفتم اما چون برازجوون بود من فقط تلفنی قرار رو تنظیم کردم

خوب توی یه پنج شنبه همو دیدن

به پسره گفته بود متولد 62 هست اما به کسی نگه حتی من

یعنی از لحاظ ماه از پسره هشت ماه بزرگتر بود (البته زیاد مهم نبود ولی)پسره  دوست داشت زنش حداقل پنج سال ازش کوچیکتر باشه

(دختره گفته بود در آینده دوست داره مانتویی باشه!!!!!!!! )

خانواده پسر با مهریه زیاد هم موافق نبودن گفت ما خانوادگی 14 سکه میزنیم اما دختره گفته بود نه ما مهریه کم نمیزنیم

خلاصه یجوری شد که جور نشد یعنی پسر موافقت نکرد و برای اینکه من ناراحت نشم و نگن مثلا نپسندیدن موضوع مهریه رو بهانه کرد

فرداش من گفتم مگه مهریه چقدمیخواست؟؟؟

گفت : گفته 300 تا

منم میخواستم یه جوری جور بشه چون هم دختره دختری خوبی بود هم برادر دوستم گفتم نه حرف شما نه حرف اون 114 تا خوبه ؟؟؟

اما اون باز مخالفت کرد و بهانه های دیگه آورد ، یه چند تا سوال شخصی از خودم کرد

خب من بهش شک کردم اما به سوالاش جواب دادم

گفت خودت باشی چقد مهر میزنی گفتم : حداقل 114 تا

و چند تا سوال دیگه که دوست داری شوهرت چه خصوصیاتی داشته باشه و اینا

که آخرش گفت : یه چیزی بت بگم ناراحت نمیشی ؟؟؟

البته این سوالارو صب کرد شب بود که این سوال و پرسید

منم گفتم : نه بگو .

 گفت اجازه میدی داداشم بیاد ببینتت

ادامه دارد ....

  • بانوی خوبی ها

نظرات (۴)

  • یار عبد فاطمه
  • سلام علیکم
    بقیه رو کی بیام بخونم؟
    پاسخ:
    امروززززز
    سلام
    باسایت پرب دی ال خدمت شما هستم.میخواستم ببینم با تبادل لینک موافقید؟
    وبسایت ما:
    دانلود آهنگ جدید | دانلود رایگان فیلم
    http://prebdl.ir/
  • نیلوفر فروتن
  • حالا ادامش رو بزار
    کنجکاومون کردی...
     خبربده..
    پاسخ:
    ادامه نوشته شد ....
    جای حساسش که قطع کردی...
    ولی انگار حدسم درسته D-:
    پاسخ:
    تو که عمریه ما رو گذاشتی توی جای حساس

    حدست چیه؟؟؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی